سنجاقکسنجاقک، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

سنجاقک

باز باران ♥♥♥

باز باران♥          امروز در دیار ما خدا داره دعاهامون اجابت میکنه جای همه شما خالی وقتی باران میبارد احساس میکنم ادما مهربونتر میشن و بیشتر به فکر هم دیگه هستن ... ♥ وقتی باران می بارد همیشه به یاد  کسایی می افتم که سر پناهی ندارن اینطور وقتا نمیدونم از باریدن باران خوشحال باشم یا .. .♥         ♥           ♥ وقتی باران می بارد منم چشمهام بارونی میشه نمیدونم از خوشحالی یا دلتنگی ولی اینو خوب میدونم که با طبیعت ،با ؛با...
29 بهمن 1390

♥ انتخاب با شماست ♥♥♥

♥ انتخاب با شماست ♥ ♥ ♥ ♥   ♥ روز ۲۵ بهمن روز  ولنتین یا به عبارتی والنتاین ( Valentine) هست و ۴ روز بعد   (۲۹ بهمن)  از آن روز عشق ورزی ایرانیان می باشد که قدمتی بس طولانی دارد . انتخاب با شماست که کدامیک را انتخاب کنید ! شاید هم هر دو !     در قرن سوم میلادی که مطابق می شود با اوایل امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است به نام کلودیوس دوم .   . کلودیوس ، عقاید عجیبی داشت، از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد؛ از این رو ازدواج را...
25 بهمن 1390

چند سال بیشتر

فرزندم ,من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همین . معنی اش این نیست که عاقلترم ... معنی اش این است که بیشتر سختی کشیده ام . فرزندم , من چند سال از تو بزرگترم ... فقط همین .                         فرزندم , من در جاده های بیشتری قدم گذاشته ام ...                                  فقط همین .       &n...
25 بهمن 1390

بابا چی میشه اگه ...

  بابا چی میشه اگه خورشید دیگه در نیاد ؟                             چی پیش میاد ؟ اگه خورشید نتابه تعجب میکنی  ،وبا چشمای از حدقه در اومده به آسمون خیره میشی وباد نور چشماتو به آسمون میبره و خورشید دوباره شروع به تابیدن میکنه .                                          ...
6 دی 1390

قاصدک

ساکت وساده وسبک بود،قاصدکی که داشت می رفت.فرشته ای به او رسیدوچیزی گفت.قاصدک بی تاب شد وهزار بار چرخید و چرخید وچرخید.قاصدک رو به فرشته کرد و گفت :<> فرشته گفت :<< درست است،آنچه تو باید بر دوش بکشی ناممکن است وسنگین،حتی برای کوه اما تو می توانی زیرا قرار است بی قرار باشی.>> فرشته گفت:<> آنوقت فرشته خبر را به قاصدک داد و رفت وقاصدک ماند وخبری دشوار که بوی ازل وابد می داد. حالا هزاران سال است که قاصدک می رود ،می چرخد و می رود،می رقصد ومی رودوهمه می دانند که او با خود خبری دارد. دیروز قاصدکی به حوالی پنجره ات آمده بود.خبری آورده بود و تو یادت رفته بود که هر قاصدکی یک پیامبر است.پنجره بسته بود،تو نشنیدی و او...
15 آبان 1390

برای دخترم

  برای دخترم که هنوز رفتنش را باور ندارم   آنکه مست آمد ودستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد ورفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت     پنج سال گذشت نه به آسانی ِ نوشتنش بلکه به سختی باور کردنش! پنج سال از رفتن دخترکم گذشت ...   دخترم   برای تو می نویسم... برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است             &...
14 آبان 1390

نظر كودكان در مورد لباس

  نظر كودكان در مورد لباس لباس براي بزرگترها و حتي براي كودكان حاوي ارزشها و بيانگر مفاهيم مختلفي است.به همين جهت معمولاً بر سر لباس ميان كودك و پدر و مادر مشاجره ايجاد مي شود. براي نمونه اغلب پدر و مادرها لباس را وسيله اي براي زيباتر كردن ظاهر كودك مي شناسند. بعضي ديگر دوست دارند كه فرزند آنها هميشه آراسته و مرتب باشد، چرا كه اين دسته از پدر و مادرها چنين مي پندارند كه آراسته بودن كودك نشانگر مرتب و آراسته بودن والدين او است،برخي ديگر ممكن است لباسهاي كودك را مشابه لباس خود انتخاب نمايند. هيچ یك از اين مباني ارزشي، براي كودك مهم نيستند، او فقط دوست دارد كه لباسهايش راحت و مشابه ديگر همبازي هايش باشد تا در ميان آنها احساس تفاوت نك...
26 مرداد 1390

صندلی کودک رستوران آلوده تر از دستشوئی عمومی

صندلی کودک رستوران آلوده تر از دستشوئی عمومی   نتایج تحقیقات یک موسسه آمریکایی نشان می دهد که صندلیهای غذای کودک که در رستورانها در اختیار خانواده ها گذاشته می شود از دستشوییهای عمومی آلوده ترند.                                     پژوهشگران موسسه "میکروبان" تولید کننده محصولات آنتی باکتریال با بررسی ۳۰ رستوران آمریکایی به اطلاعات هشدار دهنده ای دست یافتند. این تیم با بررسی نشیمن و میز صندلیهای غذای کودک که رستورانها برای رفاه حال مشتریان دارای ب...
17 مرداد 1390

چرا گاهی اوقات این همه از خدا دور هستم؟!

  سالها پیش از این زیر یک سنگ گوشه ای از زمین من فقط یک کمی خاک بودم همین  یک کمی خاک که دعایش پر زدن آن سوی پرده آسمان بود  آرزویش همیشه دیدن آخرین قله کهکشان بود  خاک هر شب دعا کرد از ته دل خدا را صدا کرد  یک شب آخر دعاهایش اثر کرد یک فرشته تمام زمین را خبر کرد                       و خدا تکه ای خاک برداشت  آسمان را در آن کاشت خاک را توی دست خود ورز داد روح خود را به او قرض داد خاک توی دست خدا نور شد  پر گرفت از زمین دور شد  راس...
10 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سنجاقک می باشد